درددلم
ҳ̸Ҳ̸♥ آن تنهاستـ كه ميســـوزد ♥ҳ̸Ҳ̸♥
ﻋﺸــــــﻖ …
ﻧــــﻪ ﭘــــﻮل میﺨــــﻮﺍد …
ﻧــــﻪ زیبایــــی …
و ﻧــــﻪ هیــــچ چیــــز دیگـــــه ….
ﻓﻘـــــــــــﻂ ” ﺩﻭ ﺗــــﺎ ﺁﺩﻡ ” میخــــــــﻮﺍﺩ …
تاکید میکنم : آدددددددددددم!
تو اوج عاشقی بودم تنها گذاشتی قلبمو . . .
شدی تو یار دیگرون،باور نداشتی دلمو !
چقدر تورو میخاستمت،بُت شده بودی واسه من . . .
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز میشود
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام میگیرد
گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود میشود
گاهی با یک بی مهری ، دلی میشکند
مواظب بعضی یک ها باشیم !
در حالی که ناچیزند ، همه چیزند …
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز میشود
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام میگیرد
گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود میشود
گاهی با یک بی مهری ، دلی میشکند
مواظب بعضی یک ها باشیم !
در حالی که ناچیزند ، همه چیزند …
دخـتـره :قول بده كه هيچ وقت دختري رو بيشتر از من دوست نداشته باشي
پــسـره: مــن دوست دارم اما نميتونم همچين قولي بهت بدم
دخــتره گريه ميكرد و ميگفت : يعني يكي رو بيشتر از من دوست خواهي داشت؟؟؟
پــسـره با خـنده رو به دخـتره كــرد و گفت:
دخـتري كـه مـن بـعد از تــو دوست خواهم داشت" كـه تورو مامان صدا بــزنه
به ايــن مـيگـن عــشق واقـعي
به سلامتي همه عاشقان با معـرفت
بـعـضـﮯ هـا بـراﮯ بـﮧ جـایـﮯ رسـیـدن
و بعـضـﮯ هـا بـعـد از بـﮧ جـایــﮯ رسـیـدن
هـمـﮧ چـیــز را زیــر پـا مـﮯ گـذارنـد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزگـاریـسـت کـﮧ آدم هـا فـقـط سـقـف مـشـتـرک دارنـد
بسوزد آن روزهايي كه باهم بوديم
تنها عاشق سرگردان من بودم
از تنها عشقم گذشتم
تا تنهايي را باري ديگر تجربه كنم
تها عاشق است كه ميسوزد
دوباره از نو بازمیگردم به سر سطر ...آنجا که نام زیبای تو نگاشته شده است...
آنجا که نام من آغاز میشود...آن لحظه که عشق می روید و من در هوایش
نفس میکشم...فانوس ستاره ها را خاموش میکنم و چهره ی مهتاب را در پشت ابرها
پنهان میکنم ...تا دستانم در دست های گرم تو جای دارد چشم هایم را بر روی
هر آنچه دیدنیست میبندم...تصنیف عشق را برایت زمزمه میکنم...
تا غروب ستاره ها کنارم بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم
اما كس ديگه اي رو دوست داري
ميگي دستمامو ميگيري
ميبينم دستاي كس ديگه اي رو
گرفتي
ميگي هيچ وقت تنهام نميزاري
همين ديروز بود كه تنهام گذاشتي
آخه خــــــــــدا ديگه از اين دروغ ها خــسته شدم
و خاطراتی مبهم از گذشته
و احساسی که ماند در کوچه های خیس سادگی ام
فرصت با تو بودن توهمی شیرین بود
خواب کودکانه ی من
و تو ماندی در خاطرم
بی آنکه تو را ..!!!
چه قدر سخت است که با آشنا ترینت بیگانه باشی...
بعد از این همه عبورِ کبود،
قول میدهم دیگر قدر خلوتهایم را بدانم...
مــدتـــے بود ڪثیفـــ شـבه بوבے
تـלּ اتـ بــــهـ تـלּ خیِـلـے از آشغـالـ ـها خـــــورבه بوב
نزدیڪم کـــــهــ مــی آمـבے هـمـه وجـوבتــــ بـوے خیــانتـــــ مــے בاב
نفسـم تنگـــــــ شـבه بوב
جائـے میــاלּ همان زبالـــهــ هاے محبوبتـــــــ
בلم طـاقتــــــ نیاورב בستــــــ בراز ڪرבم ازوســط آشـغالـ ـهـا بیـروלּ ڪشیــבمتــــــ
به خیـال خوבم شستمتــــــــ
خواستم ببوسمتــــــ اما בهانتــــ طعم عشق گنـבیـבه میבهـב
نـــــهـ !!!
|تو از بیـــــخ فاســـــــב شـבے |
دیدی زود فراموشت کردم اخه فراموش کردنت کار اسونیه بود!
فقط کافی بود دراز بکشم چشامو ببندم و نفس نکشم...!
من اگر عاشقانه می نویسم
نه عاشقم نه شکست خورده ام!
فقط می نویسم تا عشق یاد قلبم بماند…
در این ژرفای دل کندن ها و عادتها و هوس ها
فقط تمرین آدم بودن میکنم همین !
که سرت داد کشیدم متاسفمـــــــــ...!!!
من عصبانی بودم
برای انسانی که تو میگفتی ارزشــــَش را ندارد
و مــــــــــن پا فشاری می کردم
نظرات شما عزیزان: